براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش
هرگز تمنانکردم تورا...از هیچکس بجزخودت. حتی ازخدا... وتوچه مغرورانه رد شدی. توکه ازهمه مهربانتربودی. خودت بگو:"چگونه باورکنم لبخندت را... وقتی همیشه بعدازلبخندت گریاندیم؟" خودت بگو:"چگونه بالبخندت بخندم؟" نه... دیگرباهرخنده ات بغض میکنم. یک بغض روی تمام بغض هایم...وتوبازهم بخند. شاید به دختری که صادقانه تورادوست داشت. وخالصانه زمزمه هایش را نثارتوکرد... وتوبازهم بخند... اما نه برای دل من... برای دل کسی که اینبار قربانی توست. همانی که قربانی هزاران نفرقبل ازتوبود. اینبارهم بخند.ازته دل... مثل من. منکه این روزها خنده وگریه ام راگم کرده ام. وقت شادی بغض میکنم ووقت گریه میخندم. شاید احساسمم راگم کرده ام... ازامروز فقط ثانیه هارامیشمارم تاتمام شود.تاتمام شوی.تاتمام شوم. بالهایم راتوسوزاندی. پروازنمیکنم. نای راه رفتن هم ندارم.اما میروم. باکوله باربغضم. شاید تلخی بغضم بارفتن شیرین شود. دلم مثل آن روزهاپراست. یک جفت گوش میخواهم.../. پاسخ:تو مرا نميخواهي ولي من تو را ارزو ميكنم
چه تلخ است وقتي بداني هيچ وقت ارزو هايت براورده نميشوند